چراهمچو دگران نداد کامم

وز سنگ ستم شکست جامم؟

آن سنگ که زد به جام من فاش

زان کاسه سر شکستیم کاش

گر جام مرا شکست یارم

آزردگی ای جز این ندارم

صد سر ، فدای شکست او باد

جانها شده مزد دست او باد

پهلوگه دخمه را گشادند

در پهلوی لیلیش نهادند

یا رب چو به احتزاز و پاکی

رفتند ز عالم آن دو خاکی

آسایش و لطف یارشان کن

و آمرزش خود نثارشان کن


برچسب‌ها: عشق عشاق
+ نوشته شده در  جمعه هشتم آذر ۱۳۹۲ساعت 18:22  توسط زهرا قلي خاني  |