لحظات نورانی نياز

صدایی آشنا، مرا به سویت فرا می‏خواند.

روح از تنگناهای تاریک و زنجیرهای اسارت، آهسته آهسته بیرون می‏خزد.

از خویشتن تهی و از شوق سرشار، دعوتت را لبیک می‏گویم.

جسم خاکی‏ام را با پاک‏ترین تحفه آسمانی، شست‏وشو داده و آماده پرواز در افلاک می‏شوم.

سجاده‏ای سبز، به استقبال لحظه‏های نورانی نمازم می‏شتابد. 

با قامتی راست، رو به قبله‏گاه معبود می‏ایستم و در خلوص لحظه‏های سبز راز و نیاز،

عظمت و بزرگی‏ات را در کوچکی و ناتوانی‏ام فریاد زده و به هر چه غیر توست، پشت پا می‏زنم.

با هر کلام، گل‏های سرخ و زرد، در سجاده‏ام می‏شکفند؛ سرمست از عطر شامه‏نوازشان می‏شوم. 

تمام ثانیه‏هایم، رنگ عشق می‏گیرند. دست‏هایم، دو بال می‏شوند رو به آسمان. 

سبکبال‏تر از همیشه، در  هوای تازه ملکوت، تا مرز شکستن فاصله‏ها بالا می‏روم 

بالا و بالاتر؛ تا آن هنگام که خاک مُهر، سجده‏ام را در آغوش کشد. 

به یاد آورم منزلگاه اول و آخرم را 

درست در لحظه‏ای که در اصل خود بیارامم و شیطان‏های مغلوب و رو سیاه، از من و نمازم بگریزند.

 


برچسب‌ها: نور چشم مومن نماز
+ نوشته شده در  پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۲ساعت 21:46  توسط زهرا قلي خاني  |